می چرخی و می سوزی

ساخت وبلاگ
حال و احوال دم عصر خراب است بیا

بوسه از لب ستاندن ثواب است بیا

گر تو عاشق شده ای عشق من آخر بیا

قدمی گر بنهی بر دیده گان است  بیا

شور مستی زده بر سر تو را میخواهم

گر مرا دوست نداری فقط امشب بیا

می چرخی و می سوزی...
ما را در سایت می چرخی و می سوزی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fnegara707 بازدید : 23 تاريخ : يکشنبه 4 شهريور 1397 ساعت: 2:18

کاش عشقی در جهان هرگز نبود
تاکه وامق و عذرا و یا لیلی بی مجنون نبود
کاش می بستند در این عشق را
تاکه فرهادی سر در گم نبود
کاش عاشقی مرهمی از قبل داشت
نه نوش دارو بعد مرگ سهراب بود
من چه سازم با این درد عشق
تا ابد ای کاش پا پیچم  نبود

می چرخی و می سوزی...
ما را در سایت می چرخی و می سوزی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fnegara707 بازدید : 9 تاريخ : يکشنبه 4 شهريور 1397 ساعت: 2:18

تو میدانی که آسمان هم بستر غم هاست
نشسته شبنمی از درد بر رخ همچو گلی زیبا
تو میدانی که گل ها شب تا صبح اشک میریزند
زدرد بی کسی  شاید  که فردا پرپرش کردند
تو میدانی نسیمی نیست مهری نیست بر شاخه گلی تنها
فقط آن زوزه ی باد هست که میچرخاندش بی رحم به هر سویش

+ نوشته شده در  چهارشنبه سوم آبان ۱۳۹۶ساعت 22:30&nbsp توسط نازیلا  | 

می چرخی و می سوزی...
ما را در سایت می چرخی و می سوزی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fnegara707 بازدید : 5 تاريخ : دوشنبه 22 آبان 1396 ساعت: 19:39

طلوع صبح را باید سلام کرد
به خورشید جهان افروز باید سلام کرد
به مهر و مهربانی نیز سلام کرد
به مردی از دیار غرب نیز باید سلام کرد
به تو ای آزاده ی ایران زمین باید سلام کرد
سلامی گرم از عمق وجود باید کرد
به راستی بر تو ای شیر دل غیور
سلام و صد سلام باید کرد

+ نوشته شده در  پنجشنبه شانزدهم شهریور ۱۳۹۶ساعت 4:55  توسط نازیلا  | 
می چرخی و می سوزی...
ما را در سایت می چرخی و می سوزی دنبال می کنید

برچسب : سلامی, نویسنده : fnegara707 بازدید : 13 تاريخ : پنجشنبه 30 شهريور 1396 ساعت: 9:24

دل آشفته ملول و رنجورم
از این دنیا سخت دلگیرم
به هر سو مینگرم  بد میارم
از اول من ز دنیا دور بودم
نشاید لحظه ای خنده بر لب نشانم
غمین هر سو بنگرم غم بینم
خدا یا تا به کی این همه باید بد بیارم
بگردون چرخ گردون سوی خوشبختی برایم
که گر گردون نگردد باز بد بیارم

+ نوشته شده در  دوشنبه بیست و هفتم شهریور ۱۳۹۶ساعت 17:7  توسط نازیلا  | 
می چرخی و می سوزی...
ما را در سایت می چرخی و می سوزی دنبال می کنید

برچسب : ببارم, نویسنده : fnegara707 بازدید : 15 تاريخ : پنجشنبه 30 شهريور 1396 ساعت: 9:24

خیالم آشفته هست برای فردایم
غمی مخوف پنهان هست در سینه ام
که نتوان به کسی گفت و آورد بر زبانم
من آن رمیده ام که زدنیا و خلق بریده ام
به چشم پر حسرت دیگران من شادترینم
چه سود که کسی نمیداند غم نها نینم

+ نوشته شده در  چهارشنبه یکم شهریور ۱۳۹۶ساعت 17:26  توسط نازیلا  | 
می چرخی و می سوزی...
ما را در سایت می چرخی و می سوزی دنبال می کنید

برچسب : خیال,آشفته, نویسنده : fnegara707 بازدید : 11 تاريخ : جمعه 3 شهريور 1396 ساعت: 4:48


دلم از رمق رفت
وقتی از دلم عشق رفت
دلم از صفا و عشق رفت
وقتی خورشیددر شفق رفت
چه بگویم که کجا رفت چرا رفت
وقتی خورشید از افق زفت
خنده از لبم رفت
وقتی رفیق شفیق رفت

+ نوشته شده در  جمعه بیست و سوم تیر ۱۳۹۶ساعت 6:41  توسط نازیلا  | 
می چرخی و می سوزی...
ما را در سایت می چرخی و می سوزی دنبال می کنید

برچسب : رفت, نویسنده : fnegara707 بازدید : 15 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 17:45

دل من به وسعت دریاست
انگاری دریا یی  این دل خسته ام

موج سرکش دردلم
میزند سر بر سخره ها ی سینه ام

میکوبد چو پتک برپیکرم
می لرزاندسرا پای  تنم

زبر موج هایش خرد میگردد پیکرم
هر نفس بر می آید زامواج تنم

غوطه ور در عمق دریای خودم
کاش میشد لحظه ای ارامشم

+ نوشته شده در  شنبه بیست و چهارم تیر ۱۳۹۶ساعت 9:52  توسط نازیلا  | 
می چرخی و می سوزی...
ما را در سایت می چرخی و می سوزی دنبال می کنید

برچسب : پتک, نویسنده : fnegara707 بازدید : 17 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 17:45


همره باد سحر مژده امد بگوش
برخیز و باده بنوش نوش در نوش

همچو مرغان سحر نغمه سرا باش
تا که پیمانه دگر پر شود باز نوش

همره باد صبا دست به دعا باش
تا  ز اخلاص کنی بندگیش

همچو من مرغ سبک بال باش
تا توانی بپری بر درگه اش

سر بزاری بر درگه اش به نیایش

تا بدانی که چیست راز آفرینش

+ نوشته شده در  چهارشنبه بیست و هشتم تیر ۱۳۹۶ساعت 11:10  توسط نازیلا  | 
می چرخی و می سوزی...
ما را در سایت می چرخی و می سوزی دنبال می کنید

برچسب : راز, نویسنده : fnegara707 بازدید : 10 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 17:45

من و این تنهایی و بی خبریشده آتش به تنم دم نزنیزسرا پای وجودم همه شورو اشتباقتو جدا مانده زما و بی خبر ازحال منینتوان آمد بسویت که سراپا بهارینتوان دل زتو کندن که تو شورو نواییتو در ابن گلشن  عشق تک گل مهر و وفاییمن به زیبایی تو مست و مبهوت تماشاییگر نسیمی بوزد غطر تن تو آید به مشامیمن چو پروانه به دورت بزنم بال و پریفاصدک از خنده ی گل گرمی خورشید بیارد خبریروح رفته زجانم دگر بار بیاید به تنیمن نه آنم که غافل ز تو  و جام  می ایبلکه مغرورزتو مست زجام می ایتشنه کامان همه گرد تو آیند همیتو که خود تشنه تراز هر تشنه لبی + نوشته شده در  چهارشنبه چهارم مرداد ۱۳۹۶ساعت 1:4  توسط نازیلا  |  می چرخی و می سوزی...ادامه مطلب
ما را در سایت می چرخی و می سوزی دنبال می کنید

برچسب : تشنه,لبی, نویسنده : fnegara707 بازدید : 15 تاريخ : شنبه 28 مرداد 1396 ساعت: 17:45